حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی بودند و حرفهایی هست برای نگفتن
حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.حرفهایی شگفت زیبا و اهورایی همین
هایند و سرمایه ی ماورایی هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد.حرفهایی
بیتاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های آتشند و کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیده اند
کلماتی که پاره های بودن آدمیند.اینان هماره در پی یافتن مخاطب خویشند اگر یافتند یافت می
شوندو در صمیم وجود او آرام می گیرند و اگر مخاطب خویش را نیافتند نیستند.و اگر او را گم
کردند روح را از درون به آتش می کشند و دمادم حریق های دهشتناک عذاب برمی افروزند.....
پ ن 1 :ممنون از دوستانی که در این مدت مرتب به من سر زدن.
د ن 1 : .....دیگه دلی نمونده که حرفی داشته باشه.
باز هم محرم شد و همه از حسین (ع) می گن.دلم می خواد دربارش حرف بزنم اما واقعا در این حد نیستم.اما چند مورد رو که به عقل محدود و ناقصم می رسه می گم.
یکی از مسائلی که ما کمتر بش توجه می کنیم این که ایشون تسلیم امر خدا بوده و در ضمن مهمتر اینکه رضایت کامل هم داشته.من و شمایی که یرای حسین عزاداری می کنیم و خودمون رو پیرو ایشون می دونیم چقدر تسلیم امر خدا هستیم ؟ چرا درک نمی کنیم که خدا همیشه خیر و مصلحت مارو می خواد؟
از حسین می شه خیلی حرف زد.اما صحبتهام رو با مطلبی از کسی که اصلا مسلمان نیست تمام می کنم.گاندی جمله ای به این مضمون داره:من هیچ چیزی جز درسهایی که از مکتب حسین گرفتم برای ملت هند به ارمغان نیاوردم.................
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در... این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید... کزین خاک بر آیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو امیرید...